چگونه خلبان شدم؟

همه‌چیز از دوران کودکی آغاز شد؛ زمانی که عبور یک هواپیما در آسمان، بی‌اختیار نگاهم را به خود جذب می‌کرد و قلبم را لبریز از شور و هیجان می‌ساخت. این احساس، در دل کودکی من ریشه دوانده بود و با گذشت سال‌ها، همچنان خاموش نشد. حالا که در آستانه چهل‌سالگی هستم و تجربه‌های سنگین مدیریت و کارآفرینی را از سر گذرانده‌ام، نگاه من به خلبانی عمیق‌تر و متفاوت‌تر از همیشه است.

اکنون خلبانی برایم فقط یک آرزوی کودکانه نیست؛ بلکه تجسمی‌ست از تمامی آنچه در زندگی حرفه‌ای آموخته‌ام. وقتی به‌دقت تأمل کردم، دریافتم که هدایت یک هواپیما بسیار شبیه به راهبری یک کسب‌وکار بزرگ است. در هر دو، تصمیم‌گیری، کنترل، و دیدگاهی وسیع ضروری‌ است.

پس در پی این کشش قدیمی، قدم در مسیری گذاشتم که سال‌ها در دل آموزش، رهبری و تصمیم‌سازی آن را تمرین کرده بودم؛ اما این‌بار در آسمان، نه در جلسات مدیریتی!

ماکان آریا پارسا

نقطه آغاز کجا بود؟

هنگامی‌که تصمیم به خلبان شدن گرفتم، می‌دانستم وارد دنیایی می‌شوم که ظاهرش با دنیای مدیریت تفاوت دارد، اما در جوهره به هم شبیه‌اند. هر دو به انضباط ذهنی، آمادگی بالا و توان تصمیم‌گیری سریع نیاز دارند.

همان‌طور که همیشه در کار حرفه‌ای‌ام بر پایه تحقیق گام برداشته‌ام، این بار هم مسیر را با جستجو و بررسی دقیق آغاز کردم. ثبت‌نام در دوره‌های آموزشی، شرکت در کلاس‌های شبیه‌ساز و حضور در جلسات عملی بخشی از این مسیر بود. نخستین باری که در کابین خلبان نشستم، احساسی مشابه اولین روز آغاز کسب‌وکارم داشتم؛ آمیزه‌ای از شور و حس مسئولیت.

شروع این مسیر آسان نبود. بارها پیش از طلوع خورشید، در سکوت سحرگاه، وسایل پرواز را جمع کرده و به سمت فرودگاه می‌رفتم. هوای سرد و خستگی جسم، نمی‌توانست در برابر اشتیاقم برای پرواز، حرفی برای گفتن داشته باشد.

زمانی‌که در کابین قرار می‌گرفتم، جهان اطرافم دگرگون می‌شد. صدای موتور، تکان‌های نرم روی باند و آن لحظه خاص که چرخ‌ها از زمین جدا می‌شوند، حس تولدی دوباره به من می‌داد. درست مانند شروع یک پروژه بزرگ، سرشار از امید و بار مسئولیت.

تأثیر خلبانی بر زندگی‌ام

از زمانی‌که خلبانی را آغاز کردم، نه‌فقط در آسمان، بلکه روی زمین هم متفاوت گام برداشته‌ام. این تجربه به من آموخت که برای هر تصمیم، ابتدا باید از زاویه‌ای متفاوت به موضوع نگریست. یاد گرفتم که از بالاترین نقطه به مسائل نگاه کنم و درک کنم که بسیاری از مشکلاتی که از نزدیک سهمگین به‌نظر می‌رسند، در چشم‌اندازی وسیع، گذرا و قابل حل هستند.

این طرز فکر را به حوزه آموزش، مدیریت شرکت‌ها، مشاوره و حتی نگارش کتاب‌هایم نیز منتقل کرده‌ام. هر بار که در آسمان پرواز می‌کنم، ذهنم به‌گونه‌ای نو تنظیم می‌شود. نه‌فقط برای هدایت هواپیما، بلکه برای زندگی با دیدگاهی روشن‌تر.

تجربه‌ای از جنس آرمسترانگ

پیش از آنکه خود در آسمان باشم، نقل‌قول نیل آرمسترانگ را تنها شنیده بودم؛ همان جمله معروف که می‌گوید:

“وقتی زمین را از بالا می‌بینی، همه‌چیز کوچک‌تر و بی‌اهمیت‌تر به‌نظر می‌رسد؛ آدم‌ها، مرزها، اختلافات.”

اما تا زمانی‌که واقعاً در ارتفاع بالا به زمین نگاه نکردم، مفهوم آن را درک نکردم. نخستین پرواز انفرادی‌ام، جایی بود که آن جمله، از یک گفتار صرف، به یک حس عمیق درونی تبدیل شد.

زمین زیر پا، آرام و دور به‌نظر می‌رسید. خیابان‌های پرترافیک، تنها خط‌هایی باریک شده بودند و ساختمان‌ها و خودروها، مثل اشیایی کوچک در یک نقاشی دیده می‌شدند. در آن لحظه، آن نقل‌قول را نه خواندم، بلکه با تمام وجودم لمس کردم.

دریافتم که دیدن زمین از بالا، نه صرفاً یک منظر بصری، بلکه تمرینی‌ست برای دیدن زندگی از فراز ذهن. جایی که نگرانی‌ها کوچک می‌شوند و چالش‌ها قابل مدیریت به‌نظر می‌رسند.

مدیریت و خلبانی؛ یک مسیر با دو نام!

در تجربه‌ام به‌عنوان کارآفرین، آموخته بودم که تصمیم‌گیری سریع، در بسیاری از مواقع، کلید موفقیت است. اما چیزی که خلبانی به من افزود، تمرین تصمیم‌سازی در لحظاتی بسیار حساس بود.

خلبانی برایم یک میدان تمرین فکری بود؛ جایی که باید در کم‌ترین زمان، وضعیت باد، ارتفاع، زاویه و حتی اضطرار را تحلیل کنی و تصمیم بگیری، بدون اینکه تمرکزت را از دست بدهی.

هیچ‌یک از این‌ها آسان نبود. تمرین‌ها طاقت‌فرسا و پر از چالش بودند. اما همان‌طور که بارها در کسب‌وکارهایم از سختی‌ها عبور کرده بودم، در این مسیر نیز تنها به یاد هدفم بودم.

چالش‌هایی که پشت سر گذاشتم!

مسیر دستیابی به مهارت خلبانی، تنها از جنبه فنی چالش‌برانگیز نبود، بلکه درونی‌ترین لایه‌های ذهنم را نیز درگیر کرد:

✔ مواجهه با ترس از اشتباه در ارتفاع بالا: تصمیم اشتباه در هوا، می‌تواند عواقب جدی‌تری از زمین داشته باشد. باید یاد می‌گرفتم با این ترس روبه‌رو شوم، نه اینکه بگذارم بر من غلبه کند.

✔ مدیریت زمان و فشار ذهنی: اضافه شدن تمرینات خلبانی به سبک زندگی پرمشغله من، نوعی توازن سخت بین مسئولیت‌های شغلی و آموزش پرواز ایجاد کرد. این تجربه، مرا وادار به تمرین تمرکز بالا کرد.

✔ یادگیری مفاهیم فنی تخصصی: از مفاهیم آیرودینامیک تا قوانین پروازی، تحلیل چک‌لیست‌ها، نقشه‌خوانی و ارزیابی ریسک، همه و همه نیازمند صرف زمان و توجه جدی بود.

✔ پرواز در شرایط پیش‌بینی‌نشده: در یکی از پروازهای ابتدایی، با وزش باد شدیدی مواجه شدم. تصمیم‌گیری در چنین لحظاتی، تمرینی برای تسلط بر ذهن و غلبه بر اضطراب بود.

✔ قضاوت‌های بیرونی: اطرافیان زیادی می‌پرسیدند چرا ماکان آریا پارسا با وجود موفقیت‌های مدیریتی‌اش، سراغ خلبانی رفته است؟ اما این مسیر را برای خودم و رشد شخصی‌ام انتخاب کرده بودم، نه برای تأیید دیگران.

در پایان، به خودم ثابت کردم…

خلبانی برای من، نه‌تنها یک مهارت، بلکه سفری درونی برای شناخت عمیق‌تر از خودم بود. سفری که در آن، به خودم، یعنی ماکان آریا پارسا، نشان دادم که اگر بخواهم، می‌توانم در هر زمینه‌ای موفق شوم. تنها کافی‌ست بخواهم، تلاش کنم و ادامه دهم.

و حالا نوبت توست!

شاید خلبانی برای بسیاری رؤیایی دور باشد. اما من باور دارم که این مسیر، با اراده، تلاش و پشتکار، برای هر کسی ممکن است. فرقی نمی‌کند چه پیش‌زمینه‌ای دارید؛ اگر اراده کنید و آماده‌ باشید که در برابر سختی‌ها مقاومت کنید، آسمان منتظر شماست.

خلبانی یعنی نه‌فقط پرواز با هواپیما، بلکه اوج گرفتن با ذهن و دیدی روشن نسبت به زندگی. پس اگر آماده‌ای تا تصمیم بگیری، حرکت کنی و تسلیم نشوی، آن‌گاه آسمان از آن توست!